چگونه سخنان حکمت آموز جامع گفته میشود؟ چطور این سخنان را می گویید؟
درود بر شما. همانطوریکه فرد نوازنده، خوب مینوازد، و فرد شنونده خوب گوش میکند. نسبت به توجه و عاشق شدن فرد شنونده به آهنگ، شخص نوازنده به وجد آمده و آهنگ موسیقیایی دلنواز و خوش آهنگ مینوازد. (داستان، دوستان راستین، از کتاب داستانهای حکمت آموز جامع، ذن جامع) به همین شکل، شاگردی که درون خود را پالایش کرده باشد، و با خلوص کامل از استاد خود سوال کند، استاد به وجد آمده و نور حقیقت‌بین الهی خود را روشن و روشنتر میکند.
تنها در این زمان است که سخنان حکمت آموز از درون (چشم دل و چشم بصیرت) به بیرون تراوش میکند. (سخن حکمت آموز جامع شماره 162).
اگر شاگرد یا طرف مقابل من، حال مرا بگیرد و انرژی منفی به من بدهد، درون لک (لاک) خودم میروم. (سکوت و گوشه‌گیری کرده و به کارهای دیگری می پردازم).
اگر به یک قناری، یک گربه نشان بدهید و قناری را بترسانید، آنوقت درون لک خود فرو می رود، می بینی که دلش گرفته است، و هیچوقت آواز نمیخواند. قناری لال نیست، بلکه انرژی عشقش درونی اش را که بصورت صدای دلنشین چهچه است را از طرف مقابل دریغ میکند.
وقتی شاگرد بد و زبان نفهمی، نزد یک استاد بیاید، استاد درون لک و درون خودش فرو می رود. و انرژیهای درونی، حکمتها، نصیحتها، تکنیکها و علم هایش را دریغ میکند.
و اعتقاد استاد اینست که، علم را باید به دست اهلش سپرد و از نااهلان دور نگهداشت. برای مثال: شما یکعدد گردنبند طلا را گردن خوک بیندازید و یکعدد گردنبند طلای دیگر را به گردن شاهزاده خانم زیبا روی جوان بیاندازید و از هر دوی آنها عکس بگیرید. چه چیزی را می بینید؟ خوک حیوان کثیفی است. ابتدا خودش را داخل گل و لای زمین که از ادرار و فضولات خودش تشکیل شده میاندازد و گردنبند طلای خود را کثیف کرده و چه بسا گردنبند گرانقیمت و باارزش خود را زیر دست و پا و فضولات بیاندازد و گم کند، زیرا ارزش آنرا نمیداند. مطمئن باشید که بخاطر آن شاهزاده خانم زیبا روی است که گردنبند زیباتر به نظر می آید، نه بخاطر کاری که طلاساز ارائه داده است.
مجسم کنید، یک طلاساز ماهر و بی نظیری. یک گردنبند با جواهرات گرانقیمت و با عیار طلای بالا ساخته است. استاد طلا ساز ماهر، به دنبال شاهزاده خانم زیبا روی و پولدار میگردد که گردنبند خودش را به گرانترین قیمت بفروشد. بیشتر به خاطر اینکه هنر و تبحر کار طلاساز بهتر نمایان شود، نه بخاطر فروش آن،بلکه بخاطر اینکه مهارتش در امر ساخت گردنبندهای زینتی و زیبا نمایان بشود (ارزش کارش بالاتر رود). شاهزاده خانم با آن گردنبند زیبا، به جاهایی میرود که افراد والا مقام و شاه و وزیر و تاجر و … در آنجا هستند. همه از او می پرسند: این گردنبند را چه کسی برایتان درست کرده است؟ و اینطوریست که مهارت استاد طلا ساز نمایان می شود.
خدا هم، چیزهای خوب را دست هرکسی نمیدهد. بهترینها را به ما (انسانها) میدهد. چرا خدا روح خود را در خوک و جن نگذاشت؟ چرا در نسناس نگذاشت؟ چرا در بدن فرشته ها نگذاشت؟ «الم. ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین». به قول فرمایش خدا در قرآن (این کتاب بی هیچ شک، فقط برای افراد با ایمان و متقی می باشد). کسی که ایمان و تقوی دارد و خود را پالایش کرده است، نور دارد. شاهزاده خانم (زیبا سیرت) است. گردنبند بندگی خدا، خیلی با ارزش است. خداوند آنرا فقط گردن فردی که ایمان و تقوی پیشه میکند میندازد.
من برای هرکسی، درون و باطن علم را آشکار نمیکنم. نه خودم، نه قلبم، نه خدای درونم و نه خدای بیرون، اجازه چنین کاری را نمیدهد.
کسانیکه (شاگردانی) میخواهند استاد خود را شکار کنند تا به زور علم بدست بیاورند، زمانیکه از قصد آنها مطلع بشوم، نه تنها، به آنها علم را نمیدهم، بلکه از خودم هم، آنها را می رانم.
کتابهایم که به دست افرادهای مختلف میرسد، دیدگاهها و برخوردهای مختلف با آنها انجام میدهند. حال یک نفر (با دیدن و خواندن آن) بهم میخورد. یک نفر تهوع پیدا میکند. یک نفر دیگر، کتاب را میبیند فحش میدهد. در اینصورت، علم درون کتاب، برای آنها نمایان نمی شود. و این افراد، کتاب را به کناری می اندازند.
تا زمانیکه، کتاب به دست اهل آن بیفتد. وقتی افتاد، آن فرد میگوید: «به‌به! چه کتابی!». آنگاه دریچه قلب او باز میشود. (کل) کتاب، کاملا و یکدفعه، به درون سینه (قلب) او میرود.
و اینطوری است که، افراد باایمان و خالص، به درونی ترین قسمت علم یک استاد، که مکانی مقدس می باشد، وارد شده و حضور پیدا می کند.
به امید روزی که شاگردانم بتوانند، به عمیق ترین لایه های علوم الهی دسترسی پیدا نمایند. ان شاءالله. (پاسخ از استاد).
(تاریخ قرارگیری در سایت: ششم مهرماه 1395).
برای مشاهده نهج الجامع کلیک کنید.
